گزارش اردوی ماسال

اگه رفیقام تو اردوهای قبلی ناراحت نمیشن می خوام همین اول گزارش بگم که اردوی ماسال بیشتر از دو اردوی قبلی بهم خوش گذشت. شاید چون استرس کمتری در حال برگزاری داشتم. حالا این آرامش نسبی به خاطر بالا رفتن تجربه من بوده یا شرایط محیطی و غیره رو واقعا نمی دونم قطعی بگم؛ امّا واقعاً به خودم خیلی خوش گذشت. جوری که همین الآن دلم می خواد وسط اردوی ماسال باشم. همین اول بگم دمتون گرم رفقا که باعث شدید اردوی سوم تو اوج نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی کشور با حال خوب برگزار بشه.

 

همراهان من از شب قبلِ اردو

من و علیرضا و سجاد و حامد یه شب زودتر رفتیم و مهمون خونه سجاد اینا شدیم. فکر می کردم اگه زودتر بریم یه استراحتی می کنم و روز رو با انرژی پیش می برم اما غافل از اینکه با بچه ها تو صبح نشستیم و حرف زدیم.صبح بالاخره پا شدیم و رفتیم سراغ یه سری خرید تا بچه ها یکی رسیدند. اول از همه امیر علی رسید که یکی از هتریکی های این اردو به حساب میومد. دمت گرم امیر علی بازم اومدی و خوشحالمون کردی. (اون بالا لباس مشکی پوشیده گیتار رو کولشه)

 

عین بچه ها می مونند

آقا بعد خرید اومدیم خونه سجاد اینا گفتم بچه ها تا من یه دوش میگیرم این گوجه و خیارشور رو بشورید و ساندویچ کالباس درست کنید. گفتند اوکیه برو بیا. رفتم اومدم دیدم گوجه ها رو سجاد یه جوری له کرده؛ گفتم ببم آخه این چه وضعیه؟ با همدیگه می خندیدند. سجاد می گفت بابا صفدری این مدل دادم ببین چه خوشگل تزئین کردم. یه شکل  ناجوری شده بود. بعدا ببینم فیلم ازش باشه اسکرین میگیرم میذارم همین جا. خلاصه بقیه ش رو خودم انجام دادم و گفتم اینا رو جمع و جور کنید بریم. رفتیم برای تحویل ویلا.

ویلا توسکا

واقعا هم روستای امامزاده شفیع منظره بسیار زیبایی داره و هم ویلا توسکا خیلی فضای دلنشین و اصطلاحا دلبازی داشت. ممنونم از آقای کوهستانی آقا مهیار که بسیار خوش اخلاق برخورد کردند. جای جای این ویلا جای برای نشستن و گپ و گفت و لذت بردن از فضا رو می دادو هر طرف رو که نگاه می کردی یه منظره زیبا می دیدی. تو عکسای بالا اونطور که باید مشخص نیست، چرا که خود ما هم وقتی وارد ویلا شدیم تفاوت زیادی با چیزی که تو عکس دیده بودیم رو احساس کردیم و شگفت زده شدیم. دو تا بالکن دلباز، زمین والیبال، فضایی برای برپایی آتیش و دور نشستند روی تکه چوب های آماده شده. آلاچیق و مسیر و پله های که اطرافش پر از گلدونه و فضای سبز بود.

ورود بسیار دلنشینی بود و ویلا رو تحویل گرفتیم.

ظرفیت بالای بچه های اردو

همین جا از همه بچه ها تشکر می کنم  که انقدر با ظرفیت هستند (البته ما هم قبل از ثبت نام به تمام این جوانب اهمیت می دیم که فقط بچه هایی حضور پیدا کنند که حداقل های روابط اجتماعی رو بلد باشند). مثلا شوخی آرتان با علی تهوری (که به صورت قرعه کشی از بین هنرجویان مهآر به اردوی ما اومده بود) از همون اول اردو شروع شد و با این جمله از آرتان که «علی تو مفتی اومدی اردو؟» بار اول همه خندیدیم و خودِ علی هم خندید و وقتی برای چند بار این شوخی تکرار شد هر بار انتظار داشتیم که علی از کوره در بره و جر و بحث بشه اما هر بار شوخی جذاب تر شد و تبدیل به قلاب از خاطره اردو شد. اتفاقا رفاقت به بعد از اردو کشیده شد و همین دیشب شخصا تو لایو مشترک علی و آرتان شرکت کردم.

 

 

 

شهیار و مسعود، موسیقی مقصود

وقتی میگم این اردو برای علاقمندان به موسیقی هم مفیده دلیلش اینه که اگه شما هیچی هم بلد نباشید، حضور توی جمع موزیکیا ممکنه شما رو به ذوق بیاره برای شروع فعالیت و یا حتی فکر کنید که به درد این کار نمی خورید و کلا بیخیال بشید. در کل به شما دیتایی می ده که هر جایی نمی تونید به دست بیارید. مسعود متولد 65 از تهران صرفا چون علاقه به یادگیری موسیقی داره ثبت نام کرده بود و بعد از اردو شروع کرده به دوره دیدن (کلی هم بچه ها باهاش حال کردند و آقا مسعود اردوی ماسال شد) از طرفی شهیار که فالوئر من بود طی سه چهار سال گذشته و بعد تبدیل به دوست اینترنتی من شد و بعد از اون دیدیم سلیقه موسیقی گوش دادنامون یکیه. شهیار اصلا موسیقی کار نکرده و میگه تمایلی هم نداره اما دوست داشت در بین ما باشه و اتفاقا حضورش برای همه ما هم دلنشین بود و آدم به شدت خوش سفری هم هست! 

 

مهآر و ممد و سرنا بیت دیر رسیدند!

فکرشو نمی کردند از بابل تا ماسال 8 ساعت طول بکشه 😂 وقتی رسیدند نیم ساعت داشتند غر می زدند. گفتم آقا دیگه شده دیگه من چیکار کنم 😂 خلاصه یه کم آرومشون کردم و اومدن بالا...

ادامه دارد...

 

 

هیچ نظری ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید.
برای ثبت نظر ابتدا وارد سایت شوید.