گزارش اردوی قزوین
اردو برای من از یک ماه قبل، زمانی که برنامه ریزی می کنم آغاز میشه و تا لحظه ای که آخرین نفر به خانه بر می گرده ادامه داره و به پایان می رسه. اردوی قزوین بسیار دلنشین برنامه ریزی شده بود، بسیار زیبا و روتین. از آنجایی که شهر زادگاه و شهری که توی اون بزرگ شدم بوده، احساس میزبانی تمام و کمالی می کردم. طبق برنامه رفقا یک به یک و گاهی گروه به گروه از جهات مختلف جغرافیایی شهر قزوین رسیدند و بعد از یه خوش و بش جانانه آماده اصل برنامه شدیم. هوا سرد زمستانی، برای ما اوکی بود امّا برای بچه هایی که از جنوب میومدند تا حدی غیر قابل تحمل :) خلاصه سریع به لابی هتل آپارتمان اطلس رفتیم و بچه ها گرم شدند؛ یکی یکی کارت ملی ها رو برای تحویل اتاق دادند و به پنج گروه چهار نفره تقسیم شدیم و اتاق ها رو تحویل گرفتیم.
بازماندگان اردی رامسر
بعد از اردوی رامسر، بچه هایی که توی گروه اردوی رامسر بودند، ماندگار شدند و چند نفری به دلایل شخصی لفت دادند. اونایی که موندند به مرور به صمیمیت دوچندانی رسیدند. اسم گروه به بازماندگان اردو تغییر کرد و درصد قابل توجهی از رفقای داخل این گروه توی اردوی قزوین هم شرکت کردند. همین شد که پس از چند ماه دوباره همدیگه رو دیدند؛ حالا یه ناظم بذار که به اینا بگه ببم تو راهرو انقدر با صدای بلند با هم شوخی نکنید. من که از پسشون بر نیومدم :)))
قیمه نثار، برای خوش آمدگویی
غذای اصیل قزوینی، قیمه نثار که فوق العاده لذیذ و خوش رنگ و لعابه، انتخاب ما برای پذیرایی در اولین روز اردو از رفقامون بود. خوشحالم که اکثرا این غذا رو دوست داشتند و اگه رو حساب تبلیغ نذارید باید تشکر کنم از غذا پزی عالی قاپو که با کیفیت کار می کنند و خب همیشه هم تو خیابون سپه صف جلوی مغازه شون به چشم میاد. (واقعا بابت این چیزا ازشون پول نگرفتم :))) )
جلسه معارفه (کافه هتل)
توی برنامه بود که بچه ها روز اول توی کافه دور هم بشینن و خودشون رو معرفی کنند. برام مهم بود که همه بچه ها این کار رو بکنند. تجربه من اینو میگه وقتی شما توی یه جمه جسارت به خرجی بدی و خودت رو به عنوان یک آهنگساز، ترانه سرا و هر حرفه ای که بهش علاقه داری و کمی هم ورود کردی معرفی کنی می تونه این آمادگی رو به ذهن شما بده که به احتمال زیاد برای این کار توانایی دارید. و یا حتی اگه نتونید این جسارت رو به خرج بدید پیام های دیگه ای به همراه داره. در هر صورت این کار باعث می شد بچه ها شناخت بهتری نسبت به خودشون در این موقعیت پیدا کنند. نتیجه اش رو هم خودشون بلافاصله بعد از اردو به من گفتند و خوشحالم که نتایج تا به حال مثبت و مفید بوده.
شبی مثل همیشه
کاملا قابل حدس بود که قرار نیست کسی شب بخوابه. من که رفتم تو اتاقم خوابیدم اما عکس و فیلمایی که از اون شب به دستم رسید نشون میده که تا صبح کسی نتونسته بخوابه و انواع اقسام بازی ها رو تو اتاقا بچه ها انجام دادند. خب مگه برای شب های اردو چیزی جز این می خواستیم؟
صبحانه و قزوین گردی
بیداری اتاق به اتاق زده شد و بچه ها اومدن تو کافه رستوران هتل و صبحونه مورد نظر خودشون رو کشیدن و میل کردند. بعد همگی آماده شدند برای قزوین گردی. از رو نقشه یه مسیر کمربند شکلی رو در نظر گرفته بودم که بشه با پیاده روی به همش سر زد. قزوین سومین شهر از بابت تعداد آثار تاریخی ثبت شده در جهان و اولین شهر در ایرانه. اگرچه شاید آنچنان که باید چشمگیر نیست امّا بناها و اماکن تاریخی جذابی رو داشت که با هم سر زدیم و لذت بردیم.
اول به خیابان عبیدزاکانی رفتیم و ماشین ها رو پارک کردیم؛ اول حمام قجر رو دیدیم بعد آرام آرام به سرای سعدالسلطنه رفتیم، بچه سوغاتی گرفتند، عکس گرفتند و کلی شوخی و البته بعضی ها هم گفگتو های کاری خودشون رو تو محیط کارونسرا ترتیب دیدند. بعد وارد اولین خیابان ایران، خیابان سپه شدیم (بچه ها میگن هزاربار گفتی اولین خیابان ایران، خب باید گفت دیگه:))) ) و تو رستوران حاجی ناهار خوردیم. بعد به سردر عالی قاپو سری زدیم و بعدش وارد موزه قزوین شدیم. جَوونای مردم از پا افتاده بودند و می گفتند خسته شدیم. آخه چهار قدم پیاده روی خستگی داره واقعا؟ تازه این مسیر توریسیتی بود (یعنی پیرمرد و پیرزن ها این قسمت رو پیاده میان) خلاصه که به زور تا کاخ چهلستون آوردمشون (ناگفته نماند بعضی از بچه ها واقعا مشتاق تماشای این بناهای تاریخی جذاب بودند و حتی به عنوان مثال بهنام جان در مورد بعضی اشیای تاریخی که من ازشون اطلاعای نداشتم نکات جالبی بهم داد. از این رو برای خود من خوشحال کننده بود که از یه شیرازی در مورد تاریخ شهرم می شنوم و یاد می گیرم) بعد از کاخ چهلستون به پارکینگ برگشتیم و سوار بر ماشین به هتل اطلس برگشتیم.
دوستان عزیزم که معرف حضور هنرجویان در سوشیال مدیا هستند، دعوت من رو پذیرفتند و در اردو حضور داشتند.
در اختیار خود
آقا بسه دیگه برنامه پشت برنامه؛ بعد از قزوین گردی تا شام و از شام تا صبح در اختیار خود هستید. بعضی از بچه ها با هماهنگی من به گیم سنتر و رستوران و ... رفتند. بعضی ها موندن تو هتل و با هم گپ زدند. من خودم موندم هتل با چند هنرجوی مشتاق درباره فرم موسیقی و مسیر حرفه ای موسیقی صحبت کردیم. این تایم از اردو، اوج خوش گذرونی بچه هاست، چون با هم به خوبی آشنا شدند و حالا هم امکان آزادی بیشتری در ارتباط گرفتن دارند.
ورکشاپ تخصصی میکس موسیقی
صبح یکشنبه بعد از خوردن صبحانه (و تشر زدن به کسانی که دیرتر از خواب پا شدند) آماده وداع با هتل اطلس شدیم
و به لطف ماشیین های شخصی دوستان بدون نیاز به اسنپ به سمت محل برگزاری ورکشاپ حرکت کردیم.
(سالن مولانا که خبری به گوشم رسید مبنی بر خراب کردنش)
ورکشاپ زیبای ما
بچه ها وارد سالن انتظار شدند و پک های پذیرایشون رو دریافت کردند. وقتی همه سر جای خودشون مستقر شدند، مهرداد صفدری روی صحنه خوش آمد گویی و معرفی کوتاهی از برنامه پیش رو بیان کرد و برای شروع برنامه از ایمان مسعودی آهنگساز و خواننده قزوینی خواست که با همراهی پیانوی محمدرضا موسی خانی یک قطعه به صورت زنده اجرا کند.
حال خوب آموزش
آغاز خوب محمدرضا موسی خانی با سوال های درگیر کننده ای که از بچه ها پرسید همراه بود.
حضور افراد متخصص و جوان
علاوه بر شرکت کنندگان خفنمون که در آخر نام آنها را خواهم نوشت و تشکر خواهم کرد، دوستان کاربلدم در این ورکشاپ همراه من بودند. عرفان محمدی عزیز و رفیق (نوازنده پیانو)، ایمان مسعودی رفیق (آهنگساز و خواننده)، مرتضی شیرخانلوی عزیز (صدابردار)، مهدی سبکروح دوست داشتنی (تصویر بردار و عکاس) حضور داشتند که از همشون سپاسگزارم.
پایان ورکشاپ و یک اجرای زنده دیگه
در پایان نکات مهم و کلیدی که محمدرضا عنوان کرد از بچه ها خواست که سوال هاشون رو بپرسند. به سوال ها پاسخ داده شد و بار دیگه مهرداد صفدری به صحنه رفت و از ایمان مسعودی خواست قطعه «ارث اجدادی» که خودش مولف کار بوده و محمدرضا موسی خانی تنظیمش کرده را اجرا کند و چنین شد.
خوشبختانه همه بچه ها از این اجرا راضی بودند و به سراغ ایمان رفتند و خوش و بشی کردند و بعضیا هم سوال پرسیدند.
اهدای لوح تقدیر و دی وی دی آموزشی مسترینگ
به رسم یادبود به تمام همکاران و شرکت کنندگانی که از راه دور تشریف آورده بودند لوح تقدیر اهدا شد و همچنین دی وی دی آموزشی مسترینگ با تدریس محمدرضا موسی خانی به عنوان هدیه به هنرجویان داده شد.
گفتم دلتون تنگ میشه
گفته بودم قبل از خداحافظی دلمون برای هم تنگ میشه و همینطور شد. موقع خداحافظی به سختی از هم دل کندیم و ناچار عزیزانم رو راهی شهر خودشون کردیم.
کلام آخر
سپاس سپاس سپاس، از همه شما که در این اردو شرکت داشتید. باعث افتخار منه که در کنارم بودید. از علیرضا پناه کار که باز هم دست راست من در این اردو بود تا تک تک مهمانان عزیزم مسعود آرائی، حافظ افراز (که خود جوش و مرامی به کمک من اومد)، حامد باقری، سجاد عزیزی، علی احمدی، امیرعلی ابن الرضا، یارتای عزیز، بهنام شمس دوست داشتنی، علیرضا نایس سون، فاضل، حسام رمضانی دوست داشتنی، عابد رحمانی، یاسین فیروزی گل (که از کرمان اومد)، امیررضا کیابخش باحال، علی عباسی دوست داشتنی و همه دوستانی که به شکلی نقش داشتند در برگزاری این اردو؛ البته طراح پوسترها، پُست و استوری، دی وی دی اردو احمد رستمی با اخلاق بی نظیر.
به امید دیدار شما در اردوهای بعدی...